فقر. احتیاج. مسکنت. بی نوایی. فقیری. درماندگی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : رهی خواهی شدن کآن ره دراز است به بی برگی مشو بی برگ و ساز است. نظامی. به بی برگی سخن را راست کردم نه او داد و نه من درخواست کردم. نظامی. بسی دلتنگی و زاری نمودیم بسی خواری و بی برگی بدیدیم. عطار. چونکه با بی برگی غربت بساخت برگ بی برگی بسوی او بتاخت. مولوی. زمستانست و بی برگی بیا ای باد نوروزی بیابانست و تاریکی بیا ای قرص مهتابم. سعدی. اگر عنقا ز بی برگی بمیرد شکار از چنگ گنجشکان نگیرد. سعدی. گر بی برگی بمرگ مالد گوشم آزادی را به بندگی نفروشم. دهخدا
فقر. احتیاج. مسکنت. بی نوایی. فقیری. درماندگی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : رهی خواهی شدن کآن ره دراز است به بی برگی مشو بی برگ و ساز است. نظامی. به بی برگی سخن را راست کردم نه او داد و نه من درخواست کردم. نظامی. بسی دلتنگی و زاری نمودیم بسی خواری و بی برگی بدیدیم. عطار. چونکه با بی برگی غربت بساخت برگ بی برگی بسوی او بتاخت. مولوی. زمستانست و بی برگی بیا ای باد نوروزی بیابانست و تاریکی بیا ای قرص مهتابم. سعدی. اگر عنقا ز بی برگی بمیرد شکار از چنگ گنجشکان نگیرد. سعدی. گر بی برگی بمرگ مالد گوشم آزادی را به بندگی نفروشم. دهخدا
رجوع به دیگ بابرگی شود. گویا سفرۀچرمین باشد که در سفر دیگ را با طعام در آن استوار کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). دیگ و دیگ بر، از اتباع است، دیگچه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
رجوع به دیگ بابرگی شود. گویا سفرۀچرمین باشد که در سفر دیگ را با طعام در آن استوار کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). دیگ و دیگ بر، از اتباع است، دیگچه. (یادداشت مرحوم دهخدا)